|
من احسان و عشق اينجا را طراحی کردم و مجبورم اين مطلب را پابليش کنم...ببينم چی ساختم....بعدا پاکش می کنم..
...Iman... | 11:31 AM | [+]
آينه ها در آسمان
چه ميتوانم بکنم وقتی حتی نميدانم الان کجای اين کره خاکی هستی . گرچه هر جا باشی فرقی نميکند ؛ فقط تفاوتش اين است که تو را نميبينم ، اما آن هم چاره دارد ... چند آينه بزرگ ميخواهم ، آنها را در آسمان طوری نصب ميکنم که هر لحظه تو را بينم ؛ در همه حال ... وای ... حالا همه ميتوانند تو را ببينند ، آينه همه جا هست ، تو در چشمان همه هستی ... فرقی ندارد ، بگذار آنها هم تو را بينند ، مهم اين است که تو فقط مرا دوست داری ... ...Iman... | 11:05 AM | [+]
ميگويد : بنويس ... روی کاغذ خط داری که منظم و پاراگراف بندی شده آماده نوشتن است ، ميگويد : تنها کافی است مدادت را برداری و شروع کنی...
هرگز ؛ هرگز ، بر روی کاغذ خط دار نخواهم نوشت ، کاغذ بايد سفيد سفيد باشد ، بايد اولين خط را خودم روی آن بکشم ، اصلا" وقتیخط دار است نميتوانم روی آن بنويسم . من کج مينويسم ، گاهی سربالا ؛ گاهیسرپائين ، کدام کاغذ اينگونه خط کشی شده است؟ ولی کاغذها همه خط دارند ، بايد صاف نوشتن را تمرين کنم ، نميدانم ... وقتیروی کاغذ خط دار بنويسم ؛ خط ها هم احساس پوچی ميکنند ؛ چه فايده وقتی من به آنها توجهی ندارم .. اول بايد خطها را پاک کنم ، اين برای خطها هم بهتر است... ...Iman... | 2:10 AM | [+]
هيچکس درخت بلند جنگل را دوست ندارد ، چون او شاخه های خود را در همه سو گسترش داده است و آسمان جنگل را به تنهايی پوشانده است ، برای درختهای کوچکترنور تنها از لابلای شاخه و برگ انبوه دوخت پير چشمک ميزند .
نتيجه آن است که درخت بلند در آسمان تنهاست و همدمی ندارد و درختهایکوتاهتر ، با هم هستند ، اما در تاريکی . هيچ يک به خوشبختی نرسيده اند ، درخت پير در حسرت آن ميسوزد که درخت کوچکتر همسايه بداند چقدر دوستش دارد ، و درختهای کوتاهتر تمام فکرشان انتقام از درخت بلند است . بيچاره درخت بلند ؛ بی تقصير ؛ اما متهم... ...Iman... | 10:53 AM | [+] |