کد برای لينک دادن

Moama
88 x 31


 

 

فرستادن نظرات

Moama79@Yahoo.com



آهنگ بلاگ

 

 

وبلاگهای مورد علاقه

احسان و ... عشق
ســر سـپـرده
ملکه زيبايي
چهارديواری
انگوري
غروب
پروا
هليا
چوپون
صورتی
آراشيد
الهه ناز
پرنسس
اتاق آبی
مارمولـک
آبی و زرد
آب و آيينه
دايره خيال
پسرايرونی
تنهاي شب
شوشو جون
دخترک سنگی
پوست انداختن
با خورشيد رفته
سعید ایزو ٩٠٠٢
ميدونم که اونجايی
آبی متمايل به بلو
من چه سبزم امروز
ماجراهای من و مدرسه


 

نگاشته های قبلی

 

 

 

 

Thursday, January 02, 2003

با صدای رعد ، قطرات از ابر جدا شدند . همه با هم ، پيش به سوی دنيايی به نام زمين .
يکی بر رود باريد ؛ يکی در کوه فرود آمد . يکی درختی‌را سيراب کرد ؛ يکی‌سرسره يخبازی کودکان شد . هر کس به جايی رفت ، تا همه هم را فراموش کردند .
يکی به سنگهای کف رودخانه دل بست ، يکی مجذوب صلابت کوه شد . ديگری به ميوه شيرين بدل گشت ، آخری در معصوميت کودک غرق شد .
زمانی‌گذشت ...
رودخانه تبخير شد ، کوه تکانی‌خورد و برفها را از سر و دوشش پاک کرد ، ميوه شيرين را کسی نخورد و کودکها همه بزرگ شدند .
قطرات همه به دريا رسيدند ، با انبوهی‌از تجربه ، باز هم در کنار هم .
و حالا ...
همه دلتنگ زمين ، همديگر را فراموش کرده اند . از کنار هم ميگذرند بی آنکه ياد روزگار دور کنند ...

...Iman... | 9:40 AM | [+]



Wednesday, January 01, 2003

رهايی ، عنکبوت تنيده بر تن من است ، صدای پاهايی که می آيند و می روند .
رهايی ، هم آغوشی با گلهاست ... يا باردار کردن ملکه زنبورها ؛ تا بعد ، سراسر کندو به نابودی ام برخيزند و تنم را بپوشانند با زردی‌ بدن هايشان ...

...Iman... | 10:11 AM | [+]



Sunday, December 29, 2002

در جستجو بود ، دنبال موجودی که در ذهن ساخته بود ، موجودی که فقط خودش در ذهنش ميديد وبس .
بوم نقاشی‌ پيش رويش بود ، شايد اگر نقاشی ‌ميکرد او را به سادگی‌ پيدا ميکرد ، قلم را برداشت .
چشمانش را بست ، خيال برابر چشمانش مجسم شد ، چنان غرق خيال شد که با چشم بسته شروع به نقاشی کرد .
ار آن روز نقاشی را به هر که نشان ميدهد مسخره اش ميکند ، صورتی ‌شش ضلعی ؛ گوشهايی که يکی‌ دو برابر ديگری ‌است و دماغی‌ که از سرما قرمز شده !
اما هنوز او با ديدن نقاشی خود زنده ميشود ، هر بار زير لب زمزمه ميکند : " اگر تو را بيابم ..."

...Iman... | 8:13 AM | [+]