|
ماجرای تلخ زير واقعی است ؛
امروز صبح ساعت 9:00 داخل تاکسی ،من و يه خانومه ( ناشناس) داخل تاکسی، جريان اين بود که راننده تاکسی پول خرد به حد کافی نداشت ، در نتيجه اومد پليتيک بزنه و از من دو نفر کم کرد و قرار گذاشت ( از طرف خودش ! ) که ما بعدا" با هم حساب کنيم ، خوب من حرفینزدم - چون فکر ميکردم جلوی خانومه بی کلاسيه - ، اما خانومه اعتراض کرد که مت کجا همدگه رو ببينيم و ... آقا چشمتون روز بد نبينه ؛ يارو فحش رو کشيد به جون خانومه ، دلم به حال خانومه سوخت ، يه اعتراض کوچولو کردم به راننده کردم که " عزيز من چرا فحش ميدی؟ حق با خاونمه س ديگه " و پياده شدم . هنوز چند قدمینرفته بودم که احساس کردم پاهام رو زمين نيست و يکی داره منو حمل ميکنه ، يارو راننده داشت منو به زور سوار ماشين کنه و ببره ، که با تقلایمن موفق نشد ، وقتیديد نميشه منو بازم بلند کرد و انداخت رویماشين و شروع کرد به کتک زدن من . ماجرا همين بود ، ملت هم عين بوق ايستادن و تماشا کردن ، بعد 10 دقيقه خودش خسته شد و رفت . ... نيم ساعت بعد ؛ من پای تلفن : - الو تاکسيرانی ؟ - بله ؟ ( يه صدای خشن از اونور خط جواب ميده ) - من از يه راننده تاکسی شکايت دارم . - خب چیشده ؟ و من ماجرا رو تعريف ميکنم . - مطمئنیاين که ميگی تاکسی بوده و شخصی نبوده ؟ - آره بابا ؛ ديگه اينقدر ميفهمم که فرق تاکسی و شخصی رو بدونم . - باشه ، بذار ببينيم چه ميکنيم - يعنیچی؟ خوب احضارش کنين بياد ديگه . يارو گوشی رو تلقیميذاره . ... - الو 110 - بله ؟ ماجرا رو تعريف ميکنم - حالا کجاست ؟ - اگه ميدونستم که سراغ شما نمیاومدم ، پس شما چیکاره اين؟ - ما کارمون برقراری امنيت در جامعه س !!! و گوشی رو تلقی ميذاره . ... آره خلاصه ، ما در چنين جنگلی زندگی ميکنيم ، من که به اين نتيجه رسيدم که 5% آدم وسط 95% حيوان گرفتار شدن ، ولی چه ميشه کرد؟ ولیامروز يه نکته مثبت هم داشت ، من برایگرفتن بورس و رفتن از ايران مصمم تر شدم . روزی از اينجا ميروم ؛ و اميدوارم که اندک همسانان من هم با من باشند ؛ تا نسل موجودی به نام انسان منقرض شود !!! ... و اما يه خواهش: هر کسی بتونه راننده تاکسی به شماره 788ب25 رو بياره پيش من ، 100000 تومن جايزه داره ( اينو کاملا" جدی گفتم ) . ...Iman... | 7:42 AM | [+]
خدا جون سلام .
ميدونم که ميگي : " چه سلامی ، چه عليکی ... پارسال دوست امسال آشنا ... " اما خدا جون ، خوب وقتی اومدم مهم اينه که الان اينجام ، در حال حاضر هم خيال ندارم برم . ميگی : " پسرم ، برو ، خودم درستت کردم ، فکر کردی اين حرفهاتو باور ميکنم ؟ ... کافيه کارت راه بيفته تا بری حاجی حاجی مکه ! " خدا جون قول ميدم ، اصلا" به جون مامانم راست ميگم ، راست ميگم که نميخوام برم . خدا جونم ... ببين ، اين دفعه را هم با من باش ، جبران ميکنم ، البته جبران که نه ، اما قول ميدم که لطفت يادم نره . اصلا" ميرم هزار تا کارت چاپ ميکنم که دوستت دارم . از سقف اتاقم يه پنجره باز ميکنم که بهت نزديکتر شم . صبح به صبح ميام پيشت تا خودت دو تا محکم و مهربان بزنی پشتم . ميرم وسط کوه داد ميزنم که مال منی ، تا صدام وسط کوه ها بپيچه و همه بدونن . ... چی بگم خدا ؟ اصلا" خودت بگو چیميخوای ؟ يه لينک اساسی بهت بدم خوبه ؟؟ ...Iman... | 9:52 AM | [+] |