|
سفره هفت سين را با دستان خودم پهن ميکنم . سفره به رنگ سفيد ، اما خالی .
سفره خالی را پهن ميکنم ، تا تو ، برايم هفت سين مقدس آن را بياوری . ... خدای بزرگ من ، فردا ؛ من ؛ کنا ر سفره سفيد منتظر تو هستم . خدای عزيز من ، فردا ، من اولين عيدی را از دستان تو خواهم گرفت . خدای من ، ميدانم که می آيی ، خدای خوب ، مگر خودت به من نياموختیکه قلب من جای کينه نيست ، پس مبادا که در قلبت ذره ای کينه به من داشته باشی . خدايا ، قول ميدهم که وقتی وارد شدی ، اول من سلام کنم ، اين هم نشانه آشتی . ... خدای مهربان ، فردا حتما" بيا ، نگران نباش ، ما بيدار هستيم . من ، پدرم ، مادرم ، خواهرم ... قفل پشت در را نمیاندازم تا بيايی ، پنجره ها را هم باز ميگذارم ، شايد با پرواز آمدی . ... ای عزيزترين ، فردا حتما" بيا ، کنار سفره جا هست ، اگر هم نبود ، من جای خودم را به تو ميدهم ، و خودم در آغوش تو آرام ميگيرم . ... ای زيباترين ، فردا حتما" بيا ، خانه را تميز کرده ام ، سماور هم هميشه جوش است . ... ای نهايت بودن ، خانه ما کوچک است ، اما برای تو جا داريم ، حتما" بيا . ... خدای من ، يادت نرود ، از بازار سبزه بخری ، سنجد بخری ، ... ... راستی ، تو ایعشق زمينی من ، تو را هم از ياد نبرده ام ، تو را به جایآينه مينشانم ، و در لحظه تحويل چشم به تو ميدوزم . آرزو ميکنم تا آخر سال فقط تو در برابر چشمانم باشی . ---------------------- عيد همگیمبارک ، من احتمالا" تا يک هفته تهران نيستم ، سال خوبیداشته باشيد .I thought ...Iman... | 9:47 PM | [+] |